2nd

هر صبح
با چشمهای بسته درون زمین میخزم
شبیه کرم های خاکی
بی آنکه ریشه ای را خوشحال کرده باشم.
هرصبح
بیدار میشوم
با صدای بچه ی فروشنده
که از محاسن دعاهایش میگوید:
گرهتان باز میشود
پولدار میشوید
خوشبخت میشوید»
دعاهایی که انگار،
خودش را نجات نمیدهند.
دوباره دستگیره را میگیرم،
سرم را به دستم تکیه میدهم
 و تلاش میکنم بخوابم
چشم هایم را که میبندم
تصویر تو شادم میکند.
پیره مردی وارد واگن میشود
امروز براتون حافظ میخونم»
شجریان روی تخت بیمارستان کف میزند.

 

 

 

-روزهای شلوغ


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها